دل شکسته
روزگار بر خلاف آرزوهایم گذشت
گاهي آرزو مي كنم كاش هرگز نمي ديدمت تا امروز غم نديدنت را نخورم كاش لبخندهايت آنقدر زيبا نبودند كه امروز آرزوي ديدن يك لحظه، فقط يك لحظه از لبخندهاي عاشقانه ات را داشته باشم كاش چشمان معصومت به چشمانم خيره نمي شد تا امروز چشمان من به ياد آن لحظه ها بهانه نگيرد و اشك نريزند كاش حرفهاي دلم را بهت نگفته بودم تا امروزبا خود نگويم آخه او كه مي دونست چقدر دوستش دارم رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت رفتم ، که داغ بوسه پر حسرت ترا رفتم مگو ، مگو ، که چرا رفت ، ننگ بود رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم من از دو چشم روشن و گریان گریختم ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش تقدیم به عاشقان در فراغ اشک من باز دونه دونه يادت رفت اون همه قول و قرارا اشک من باز دونه دونه يادت رفت اون همه قول و قرارا حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد! تو هم بخند به گریه هام وقتی که گرم هق هقم شاید تو بیگناهی و من به جدایی لایقم از تو نمیخوام بمونی با اینکه دلبسته شدم با اینکه از تنهاییام جون به لب و خسته شدم برو فقط نگو چرا بذار سوال شه رفتنت واسه منی که آرزوم شده همیشه موندنت سخته ولی فکر میکنم عشقی میونمون نبود تو درد این فاصله را میخواستی با همه وجود بهت نمیگم که بمون این انتخاب به پای تو صبوری میکردم اگه یه روزی بودم جای تو صبوری میکردم اگه یه روزی بودم جای تو...
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
با اشک های دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده ی خموشی و ظلمت ، چو نور صبح
بیرون فتاده بود یکباره راز ما
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
دیگر سراغ شعله ی آتش زمن مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
در دامن سکوت به تلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم
ميريزه آروم رو گونه
از همون روزي که رفتي
دل من داره بهونه
يادت رفت اون همه خاطره ها رو
يادت رفت يکي اينجا به پات نشسته
جز تو به هيشکي دل نبسته
يادت رفت يادت رفت
ميريزه آروم رو گونه
از همون روزي که رفتي
دل من داره بهونه
يادت رفت اون همه خاطره ها رو
يادت رفت يکي اينجا به پات نشسته
جز تو به هيشکي دل نبسته
يادت رفت يادت رفت
حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!!
Power By:
LoxBlog.Com |